ماه تابان

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار  ِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!!
#کاظم_بهمنی
دیدگاه ها (۲)

باران...

🍒🌱من مثلِ چای تلخ و تو شیرین شبیه قندما را خدا به نیتِ پیوند...

🍒🌱اعتمادم را گرفتی باورم را پس بدهشمع سوزانت شدم خاکسترم را ...

دلنوشته های من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط